باری ست گران که مانده بر دوشم
این سَر که از آن نمیپرد هوشم
چون خانۀ بی حافظ و بی قرآن
از یاد فرشتگان فراموشم
چون مسجد بی نمازخوان مانده
با این همه چلچراغ ، خاموشم
سوگند به عصر ... سخت دلگیرم
آنقدر که با خودم نمیجوشم
هم ، این دل بیخود است در سینه
هم عاطل و باطل است آغوشم
چون ماهی بی نفس پشیمانم
جنبیده اگر کمی سر و گوشم
هم خانۀ خاطرات بیخوابم
هم صحبت خوابهای مغشوشم
دیریست مرددم "خدا" یا "خود" ؟
سردرگم نسخه های مخدوشم*
در خاطر عاطر فراموشی
میماند
ناله های خاموشم
محمدمهدی
سیار
* ) در نسخه شبهه جدایی / تصحیف تعین خداییم (بیدل)