سرچشمه ی رویش هایی ، دریایی ، پایان
تماشایی
تو تراویدی ؛ باغ جهان تر شد ، دیگر شد .
صبحی سر زد ، مرغی پر زد
یک شاخه شکست ، خاموشی هست .
خوابم برُبود ، خوابی دیدم :
تابش آبی در خواب ، لرزش برگی در آب
این سو تاریکی مرگ ، آن سو زیبایی برگ
اینها چه ؟
آنها چیست ؟ انبوه زمان ها چیست ؟
این می شکفد ، ترس تماشا دارد
آن می گذرد ، وحشت دریا دارد
پرتو محرابی . می تابی ...
من هیچم : پیچک خوابی .
بر نرده ی اندوه تو می پیچم
تاریکی پروازی ، رویای بی آغازی ،
بی موجی ، بی رنگی ، دریای هماهنگی ...
سهراب سپهری . شرق اندوه