غروب
چو ماه از کام ظلمتها دمیدی
جهانی عشق در من آفریدی
دریغا با غروب نا به هنگام
مرا در کام ظلمت ها کشیدی
حاصل عشق
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از
تو
دانی که ز عشق تو چه شد
حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد
از تو
به یاران نیمه راه
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
فریدون مشیری