جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بی هیچ اشتیاقی ...

دلمُرده بود و تنها ، بی هیچ اشتیاقی

یک مرد با شکستن در نقطه ی تلاقی


شور جوانی اش را گم کرده بود انگار

افتاد یاد عشق و... موهای پَرکلاغی


آخر چرا خدایا ، سهم من از تو این بود ؛

بغض گلو همیشه ، لبخند ... اتفاقی !


برخاست در مسیر بیهوده ای قدم زد

دلخوش به نور ماه و آواز کوچه‌­باغی


پیچید مثل هر شب در کوچه این ترانه

"صبرم زیاده اما ، عمری نمونده باقی"


رسول کامرانی




برچسب‌ها : #لبخند
برگرفته از : شعر و غزل امروز ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات