همین که خواستم از آخرین قفس بپرم
رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم
هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی
هنوز منتظر نامه های سنگ ترم
بهار آمد ماندم ، پرنده ها رفتند
پرنده ها که بیایند راهی سفرم
بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم
منم که می گذری یا تویی که می گذرم
مهدی فرجی