اگه یه روز بری سفر ، بری ز پیشم بی خبر
اسیر
رویاها میشم ، دوباره باز تنها میشم
به شب میگم پیشم بمونه ، به باد میگم تا صبح بخونه
بخونه
از دیار یاری ، چرا میری تنهام میزاری ؟
اگه فراموشم کنی ، ترک آغوشم کنی
پرنده ی دریا میشم ، تو چنگ موج رها میشم
به دل میگم خاموش بمونه ، میرم که هرکسی بدونه
میرم به سوی اون دیاری ، که توش منو تنها نزاری
اگه
یه روزی نومِ (نام) تو ، تو گوش من صدا کنه !
دوباره باز غمت میاد که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه ، بزاره درد تو دواشه
بره توی تموم جونم ، که باز برات آواز بخونم ، که باز برات آواز بخونم
اگه
باز دلت میخواد ، یار یکدیگر باشیم
مثال ایام قدیم ، بشینیم ُ سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره ، دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ، که توش منو تنها نزاری
اگه
میخوای پیشم بمونی ، بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه ، نزار دلم تنها بمونه
بزار شبام رنگی بگیره ، دوبار آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ، که توش منو تنها نزاری
اگه یه روزی نوم ِ (نام) تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت میاد ، که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه ، بزاره درد تو دواشه
بره
توی تموم جونم ، که باز برات آواز بخونم ، که باز برات آواز بخونم
فرامرز اصلانی