ای
شما !
ای تمام عاشقانِ هر کجا !
از
شما سوال می کنم :
نام
یک نفر غریبه را
در
شمار نامهایتان
اضافه می کنید ؟
یک نفر که تا کنون ؛
ردپای خویش را ،
لحن
مبهم صدای خویش را ،
شاعر
سروده های خویش را
نمی
شناخت
گرچه بارها و بارها
نام این هزار نام را
از زبان این و آن
شنیده بود
یک نفر که تا همین دو روز پیش
منکر نیاز گنگ سنگ
بود
گریه ی
گیاه را نمی سرود
آه
را نمی سرود
شعر شانه های بی پناه را
حرمت نگاه بی گناه را
و سکوت یک سلامِ
در
میان راه را نمی سرود
نیمه های شب
نبض ماه را نمی گرفت
روزهای چارشنبه ساعت
چهار
بارها
شماره های اشتباه را نمی گرفت
ای شما !
ای تمام نامهای هر کجا !
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این
غریب بی پناه می دهید ؟
این
دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش راه می دهید ؟
قیصر امین پور