من نیستم مانند تو ، مثل خودم هم نیستم !
تو زخمی صدها غمی ، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر ، از سمت جنگل آمدی
گفتم چه آمد بر سرت ؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی ، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت ، من بیگناهم ؛ نیستم ؟!
با یک تلنگر میشود ، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام ، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا ، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم ، هم عاشقم هم نیستم
نجمه زارع