ابر وقتی از غم چشم تو غافل می شود
جای باران میوه اش زهر هلاهل می شود
سر بچرخان از تنت بیرون بیا لختی برقص
در هوای چیدنت دستان من دل می شود
سر بچرخان از هوا سرشار شو قدری بخند
دین من با خنده گرم تو کامل می شود
هر طرف رو میکنم محرابی از ابروی توست
رو بگردانی نماز خلق باطل می شود
میتوانی تب کنی بغض زمین را بشکنی
بی نگاهت آب اقیانوسها گل می شود
چشمهایم را بگیر و چشمهایت را مگیر
ای که بی چشم تو کار عشق مشکل می شود
ناصر حامدی