نمى دانم چه کار باید كنم ؟
آیا باید از سرنوشتى كه تو را
در پیش پایم قرار داد قدردانى كنم ؟
همان سرنوشتى كه باعث شد
در چشمهایت آب شوم
همان چشمهایى كه
مرا در دریائى بی قرار غرق
و سیماى تو را بر چهره ام حک کرد
آن گونه که همه تو را در چشمهایم پیدا می کنند !
و حروف نام تو را در قلبم جای داد
و عشق تو را در خونم جارى کرد.
آآآه عشق من !
تو را به خدا به من بگو
آیا بعد از این همه عشق
عاقلانه است كه فراموشت كنم ؟
نزار قبانی