ابروکمان اگر بزند تیر تازه را
با چشم خود رقم زده تقدیر تازه را
صبح است ساقیا ! رمه ها صف کشیده اند
در جام ها بریز کمی شیر تازه را
انجیر نوبرانه ی سرخی است بر لبت
از من مگیر لذت انجیر تازه را
هر بوسه آیه ای است که نازل نموده ای
بفرست بی مقدمه تفسیر تازه را
گاهی به چشم می زنی و گاه با زبان
آماده ام ، نشان بده شمشیر تازه را
صبح بهار و نم نم باران و روی تو
چشمی ندیده این همه تصویر تازه را
ناصر حامدی