من و تو مسافر شب ، رو به سوی شهر خورشید
خسته از این رهسپاری زیر سایه های تردید
سبزی مزرعه مونو ، دست خشک باد سپردیم
توی شهر بی ترحم ، از غم بی کسی مردیم
هوای برگشتنم بود ، اگه بال و پری داشتم
بر می گشتم اگه اینجا خودمو جا نمی ذاشتم
واسه بیگانگی ما هیچ نگاهی آشنا نیست
آدما رنگ و وارنگن ، اما هیچکی شکل ما نیست
گرچه تو باغ بلوریم اما جنس شیشه نیستیم
با تنهای کاغذیمون توی دست آب شکستیم
هوای برگشتنم بود ، اگه بال و پری داشتم
بر می گشتم اگه اینجا خودمو جا نمی ذاشتم
چیه سوغات ِ من و تو ، وقت برگشتن از اینجا ؟
بشکنیم سد شب ُ تا ، برسیم به صبح فردا
می تونیم با هم بخونیم دوباره شعر رهایی
پُره فریاد شِه گلومون جای بغض و بی صدایی
هوای برگشتنم بود ، اگه بال و پری داشتم
بر می گشتم اگه اینجا خودمو جا نمی ذاشتم
هوای برگشتنم بود ...
منصور
تهرانی