گیرم فرامـوشت کنم ، در گیر و دار روزها
اما چه با قلبم کنم ؟ با دردها ، با سوزها ...
گیرم که خاموشت کنم با اشک های خود ، ولی
من را به آتش می کشد دلداری دلسوزها
با شوق یک فردای خوش ، راحت نفس خواهم کشید
اما اگر رخصت دهد این بغضِ از دیروزها
راهی به پهنای جهان هم باز باشد باز هم
پابند بام خویشتن هستند دست آموزها
فتح بلندای وصال ، یعنی شروع بازگشت
ای عشق ! ما را خط بزن از دستۀ پیروزها
علی حیات بخش