پیلههای بسیاری دیدهام
آویزان از درختی در جنگلهای دور
افتاده
بر لبهی پنجره
رها
در جوبهای خیابان
هرچه فکر میکنم اما
یک پروانه بیشتر ، در خاطرم نیست
مگر چندبار به دنیا آمدهایم
که
این همه میمیریم ؟
چند اسکناس مچاله
چند نخ شکستهی سیگار
آه ، بلیط یکطرفه ؛
چیزی
غمگینتر از تو
در جیبهای دنیا پیدا نکردهام
_ ببخشید ؛ این بلیط ...؟
_ پس
گرفته نمیشود .
پس بادها رفتهاند ؟!
پس این درخت ،
به زردِ ابد محکوم شد ؟!
و قاصدکها
آنقدر در کنج دیوار ماندند
که
خبرهایشان از خاطر رفت ؟!
_ بیهوده
مشت به شیشههای این قطار میکوبی !
بیهوده صدایت را
به آنسوی
پنجره پرتاب میکنی
ما
بازیگران یک فیلم صامتیم
گروس عبدالملکیان