مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری ، سیگار می کشیدم
نبودنت دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه می دادم به صندلی
چشمهایم را می بستم و انگشتانم را
دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم تا
بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما ، نامرد هم نیستم
زنم و ...
نبودنت ، پیرهنم شده است !
رویا شاه حسین زاده