جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دیدم در آن کویر درختی غریب را

دیدم در آن کویر درختی غریب را
محروم از نوازش یک سنگ رهگذر
تنها نشسته ای،
بی برگ و بار، زیر نفسهای آفتاب
در التهاب،
در انتظار قطره باران
در آرزوی آب.

ابری رسید،
-
چهر درخت از شعف شکفت.
دلشاد گشت و گفت :
  -
ای ابر، ای بشارت باران
   
آیا دل سیاه تو از آه من بسوخت ؟

غرید تیره ابر،
برقی جهید و چوب درخت کهن بسوخت .

 

حمید مصدق




 



شاعر : حمید مصدق ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات