ای
عاشقان ، ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد
یکی آتش سوار ، بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید
آن
یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید
در کلبه ی احزان چرا این ناله ی محزون کنید
از
چشم ما آیینه ای در پیش آن مه رو نهید
آن فتنه ی فتانه را برخویشتن مفتون کنید
دیوانه
چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
دیدم
به خواب نیمه شب خورشید و مه را لب به لب
تعبیر این خواب عجب ، ای صبح خیزران ، چون کنید ؟
نوری
برای دوستان ، دودی به چشم ِ دشمنان !
من دل بر آتش می نهم ، این هیمه را افزون کنید
زین
تخت و تاج سرنگون تا کی رود سیلاب خون ؟
این تخت را ویران کنید ، این تاج را وارون کنید
چندین
که از خم در سبو خون دل ما می رود
ای شاهدان بزم کین پیمانه ها پرخون کنید
هوشنگ ابتهاج