هر روز می پرسی که :
آیا دوستم داری ؟
من ، جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم
تو در نگاه من ، چه می خوانی ؟ نمی دانم
اما به جای من ،
تـــو پاسخ می دهی : آری !
ما هر دو می دانیم
چشم و زبان ، پنهان و پیدا ، رازگویانند
و آنها که دل به یکدیگر
دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند
ننوشته می خوانند
من « دوست دارم» را
پیوسته ، در چشم تو می خوانم
نا گفته ، می دانم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به
من : آری
فریدون مشیری