غروبم مرگ ِ رو دوشم ، طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرق ِ خون میون مغرب دریا
من ُ با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا
دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه
چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست
تو خوب سوختن ُ میشناسی سکوت ُ از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمومنم زیر خاکستر
میخوام مثل همون روزا که بارون بود و ابریشم
دوباره تو حریر تو مثل چشمات ابری شم
دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه
چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست
افشین یداللهی