شبانه های مرا می شود سحر باشی؟
و میشود که از این نیز خوبتر باشی ؟
تداوم من و دریا و آسمان با تو
همیشگی ست اگر هم تو رهگذر باشی
نیازمند توام مثل زخم لب بسته
خوشاتر آنکه تو گهگاه نیشتر باشی
غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست
ولی مباد تو این گونه شعله ور باشی
ببین چه دل خوشی ساده ای: همینم بس
که یاد من به هر اندازه مختصر باشی
چقدر دفترکم رنگ و روح می گیرد
تو در حواشی این متن هم اگر باشی
دوباره جذبه به پرواز میدهد شعرم
کبوتران مرا گر تو بال و پر باشی
نگاه می کنی و من ز شوق می میرم
همیشه بهر من ای چشم خوش خبر باشی
من عاشق خطری با توام خوشا آن روز
که بی دریغ تو هم عاشق خطر باشی
محمدعلی بهمنی