سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی
گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی
دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد
انسان ومن امروز به دنبال چراغی
سی سال گذشت از من وآن کودک همزاد
نگرفت ازین گم شده ی خویش سراغی
سی سال گذشت از من وعمری که نیفزود
جز بر دلم این آتش افروخته ، داغی
حافظ تو نگفتی که چراغی رسد از غیب
من منتظرم تا رسد از غیب چراغی
عبدالجبار کاکایی