با ساعت دلم ,
وقت دقیق آمدن توست
من ایستاده ام , مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ هایی از بوسه
با ساعت غرورم
اما
من ایستاده ام , با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور
شدن من , هنگام شعله ور شدن توست
ها...چشم ها را می بندم
ها...گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم , اینک وقت عبور عطر تن توست.
محمدعلی بهمنی