دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
گویا به خواب شیرین ، فرهاد رفته باشد
ای وای بر اسیری کز
یاد رفته باشد
در
دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه
از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در
خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش
به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی
که از کمندت آزاد رفته باشد
از
آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی
که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری كز
گرد دام زلفت
با صد امیدواری ناشاد
رفته باشد
شادم كه از اسیران ،
دامن كشان گذشتی
گر مشت خاک ما هم بر
باد رفته باشد
پر
شور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون
گذشته باشد فرهاد رفته باشد
محمد علی حزین لاهیجی اصفهانی