من مدتی است
ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر
از هیجان تغزلم
چیزی بجز ترانه ندارم برای تو
جان من است و
جان تو امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حد دوست
دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تو
این شهر در
کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهیم تو
آب تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای
ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
مهدی فرجی