ماه خندید به کوتاهی شور و شعفم
دست بردم به تمنا و نیامد به کفم
کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موج؟
جذبهی دیدن تو میکشد از هر طرفم
راه تردید مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنمهای دل بی هدفم؟
پدرانم همه سرگشتهی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم
زخم بیهوده نزن، سینهام از قلب تهیست
بهتر آن است که سربسته بماند صدفم
فاضل نظری