جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
آیینه بخت


تو می روی و دیده من مانده به راهت

ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت

ای روشنی دیده سفر کردی و دارم

از اشک روان آینه ای بر سر راهت

باز آی که بخشودم اگر چند فزون بود

در بارگه سلطنت عشق گناهت

آیینه بخت سیه من شد و دیدم

آینده ی خود در نگه چشم سیاهت

آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم

بال و پر پرواز به خورشید نگاهت

بر خرمن این سوخته ی دشت محبت

ای برق ! کجا شد نگه گاه به گاهت ؟


محمدرضا شفیعی کدکنی


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات