آری
… دلم ! ، گلم ! حرمت نگه دار
کاین
اشکها خون بهای عمر رفته من است
سرگذشت
کسی که هیچ کس نبود
و
همیشه گریه میکرد
بی
مجال اندیشه به بغضهایش
تا
کی مرا گریه کند
تا
کی
و
به کدام مرام بمیرد
آری
… دلم ! ، گلم
ورق
بزن مرا
و
به آفتاب فردا بیاندیش که برای تو طلوع میکند
با
سلام و عطر آویشن
حسین پناهی