گفتی
: سالهای سرسبزی صنوبر را ،
فدای فصل سرد فاصله مان نکن !
من
سکوت کردم !
گفتی
: یک پلک نزده ،
پرنده ی پندارم
از بام خیال تو خواهد پرید !
من
سکوت کردم !
گفتی
: هیچ ستاره ای ،
دستاویز تو در این سقوط بی سرانجامم
نخواهد شد !
من
سکوت کردم !
گفتی: دوری دستها و همکناری دلها ،
تنها راه رها شدن است !
من
سکوت کردم !
گفتی : قول می دهم هر از گاهی ،
چراغ یاد تو را در کوچه ی بی چنار و
چلچله
روشن کنم !
من
سکوت کردم !
سکوت
کردم ، اما
دیگر نگو که هق هق ناغافلم را
از آن سوی صراحت سیم و ستاره نشنیدی !
یغما گلرویی