جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
حسرت یک بال پریدن

 

پر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم

وه که در حسرت یک بال پریدن مردیم

 

فدیه واری است به زیر قدم گل، باری

نیمه جانی که ز چنگال خزان در بردیم

 

مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید

ناتمامیم که در غنچه ی خود پژمردیم

 

سهم خاکیم لبی از نم مان تر نشده

خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم

 

تا چه آریم به کف وقت درو؟ ما که به خاک

جز تنی خسته و قلبی نگران نسپردیم

 

خم نکردیم سر سرو به فرمان ستم

گر چه با تیشه ی توفان ز کمر تا خوردیم

 

زهرخندی که نچید از لب مان دوزخ نیز

آه از این میوه ی تلخی که به بار آوردیم

 

 

حسین منزوی



شاعر : حسین منزوی ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات