خندهات طرح لطیفی است که
دیدن دارد
نازِ معشوق دلآزار خریدن
دارد
فارغ از گلّه و گرگ است
شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتی است!
دویدن دارد
شاخهای از سر دیوار به
بیرون جسته
بوسهات میوهی سرخی است
که چیدن دارد
عشق بودی وَ به اندیشه
سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن
دارد
وصل تو خواب و خیال است
ولی باور کن
عاشقی بیسر و پا عزم
رسیدن دارد
عمق تو درّهی ژرفی است،
مرا میخواند
کسی از بین خودم قصد پریدن
دارد
اوّل قصّهی هر عشق کمی
تکراریست!
آخرِ قصّهی فرهاد شنیدن
دارد...
کاظم بهمنی