جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
درد جدایی

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی

ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی

 

چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم

کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی

 

چارهٔ درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد

اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی

 

هر شبم وعده دهی کآیم و من در سر راهت

تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی

 

که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم

من که در کوچهٔ او ره ندهندم به گدایی

 

ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان

گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی

 

بستهٔ کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد

نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی

 

 

 

هاتف اصفهانی



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات