وفا
نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم
شکستی
و نشکستم ، بُریدی و نبریدم
اگر
ز خلق ملامت ، و گر ز کرده ندامت
کشیدم
از تو کشیدم ، شنیدم از تو شنیدم
کی
ام ، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز
چشم ناله شکفتم ، به روی شکوفه دویدم
مرا
نصیب غم آمد ، به شادی همه عالم
چرا
که از همه عالم ، محبت تو گزیدم
چو
شمع خنده نکردی ، مگر به روز سیاهم
چو
بخت جلوه نکردی ، مگر ز موی سپیدم
بجز
وفا و عنایت ، نماند در همه عالم
ندامتی
که نبردم ، ملامتی که ندیدم
نبود
از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز
دست شکوه گرفتم ، بدوش ناله کشیدم
جوانی
ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو
گرد در قدم او ، دویدم و نرسیدم
به
روی بخت ز دیده ، ز چهر عمر به گردون
گهی
چو اشک نشستم ، گهی چو رنگ پریدم
وفا
نکردی و کردم ، بسر نبردی و بردم
ثبات
عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
مهرداد اوستا