نتوان گفت که این قافله وا می ماند
خسته
و خفته از این خیل جدا می ماند
این
رهی نیست که از خاطره اش یاد کنید
این
سفر همره تاریخ به جا می ماند
دانه
و دام در این راه فراوان اما
مرغ
دل سیر ز هر دام رها می ماند
می
رسیم آخر و افسانه وا ماندن ما
همچو
داغی به دل حادثه ها می ماند
بی
صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروش
نعرۀ
ماست که در گوش شما می ماند
بروید
ای دلِ
تان
نیمه ! که در شیوۀ ما
مرد
با هر چه ستم، هر چه بلا می ماند
محمدعلی
بهمنی