ز سرگذشت چمن دل به درد می آید
ببند
پنجره را ، باد سرد می آید
دریغ
باغ گل سرخ ِ من که در غم او
همۀ
زمین و زمان زار و زرد می آید
نمی
رود ز دل من صفای صورت عشق
وگر
بر آینه باران گرد می آید
به
شاهراه ِطلب نیست بیم گمراهی
که
راه با قدم رهنورد می آید
تو
مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه
درد به سر وقت مرد می آید
دگر
به سوز دل عاشقان که خواهد خواند ؟
دلم
ز نالۀ بلبل به درد می آید
هوشنگ ابتهاج