جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
هم آشیان


هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است

چه شکر گویمت ای هستی یگانۀ عشق
که سوز سینۀ خورشید در زبان من است

اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون فشان من است

نمی رود ز سرم این خیال خون آلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است

بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است

حکایت غم دیرین به عشق گفتم ، گفت
هنوز این همه ، آغاز داستان من است

بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون
بمان که تیر امان تو در کمان من است

اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است

زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است

به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است

 

 

هوشنگ ابتهاج



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات