ما
ظاهرا رفیقان ، بس نارفیق بودیم
هر پشت اعتمادی زخمی به خنجر کردیم
هر
سینۀ رفیقی با تیغ کین دریدیم
خودکرده ها چه آسان ، نسبت به داور کردیم
هر
جایی هوس را تا خواهشی بر آریم
اسکندران ملکی ، صحرای محشر کردیم
با
زورقی شکسته پارو به آب دادیم
چشمان مادران را دریای احمر کردیم
حالا
چه مانده بر جا جز مشت خاطراتی
در خاطری شکسته ، اسمی که از بر کردیم
ما
خون عاشقان را در لاله ها شکستیم
بر حجله های آنان ، آن لاله زیور کردیم
با
خون آن دلیران آسان وضو گرفتیم
در جام شهد دوستان زهر مکرر کردیم
هما میرافشار