ای
دل تو که مستی - چه بنوشی چه ننوشی-
با هر می نا پخته نبینم
که بجوشی
این
منزل دلباز نه دزدی ست نه غصبی
میراث رسیده ست به ما
خانه به دوشی
دلسردم
و بیزار از این گرمی بازار
غمهای دم دستی و دلهای
فروشی
رفته
ست ز یاد آن همه فریاد و نمانده ست
جز چند اذان چند اذان در
گوشی
نه
کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر
ماییم و میانمایگی عصر
خموشی
ما
شاعرکان قافیه بافیم و زبان باز
در ما ندمیده ست نه دیوی
نه سروشی
محمدمهدی سیار