گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها
خالی
شده ست مصر دلم از عزیزها
داش
آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا
شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها
دیگر
به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست
عشّــاق
قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها
دستی
دراز نیست به عنوان دوستی
جـــــز
دستهـــای توطئه از زیـر میزها
دل
نیست آنچه جز به هوای تو می تپد
مجموعه
ایست از رگ و اینجور چیـزها
خانم
بخند ! که نمک خنده های تو
برعکس
لازم است بـــرای مریضها
چون
عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس
دست می زنم بـــه تمامی جیزها
حامد عسکری