بهار رفت
و تو
هنوز نرفته ای.
مانده ای تا آخر پاییز،
که جوجه ها را می شمارند،
تا آذر!
بهار که می شد
دلم همیشه پاییز می خواست و حالا...
دیگر نه حتی پاییز،
خودم را هم نمی خواهم!
همین پاییز که بیاید
وقت رفتن تو است
همین پاییز
که وقت ماندن من،
بی تو
بی تو ماندن را نمی خواهم
مهدا جهانگیر