شب یلدا
شد و گیسوی توام یاد آمد
دل
شیدای منش باز به فریاد آمد
چه كنم عشق تو باشد به سرم وای زعشق
كه
چنین برسر من گشت و به میعاد آمد
شده این دل چه پُر آتش ز فریبایی
تو
تو
قشنگی و فریبا كه چنین شاد آمد
تب عشقت نرود هیچ زاین تن به
برون
كه
به هر جای كنم روی تو را یاد آمد
تو چنان بلبل مستان به غزلخوانی
و خوش
به
نوایت بشوم شاد و به ارشاد آمد
تو زعطرت چه سری ازهمه گلهای
بهار
نه
كه من هر كه دراین ره پی امداد آمد
به تمنّای رُخت باد بهاران برخاست
به
هوای گل رویت همه جا باد آمد
تو بیا ناز مكن غمزه به من هم مفروش
كه
چنین ناز و ادا كی ز پریزاد آمد
دل مردم اگرم شاد شود، وه نیكوست
كه
خوشی نیز هر آن از دل آباد آمد
گر فقیران به چنین شب دلشان خوش بادا
چه
نكو با د و جزآن یك شب بیداد آمد
به هوای دل یاران دل «فاتح» شاد
است
شب
یلدا و خدا رای چه رخداد آمد
ولی الله فتحی