یارت شوم ، یارت شوم ، هرچند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر ستم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفابخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانی ام از کوی خود ، وز باز خوانی سوی خود
با قهر و قهرت خوشدلم ، هر عشوه در کارم کنی
من طایر پر بسته ام در کنج غم بنشسته ام
من کی قفس بشکسته ام تا خود گرفتارم کنی
من عاشقی دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم ، آخر ای آرام جان بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
شمع شب افروزم شوی ، غمخوار و دلسوزم شوی
هر روز و شب آفرین بر طبع سرشارم کنی.
ابراهیم صهبا