همنیشین
گل شدم دیدم که خارم سال ها
تازه فهمیدم که غمخواری ندارم سال ها
می روم چون ابر سرگردان به روی کوه و دشت
می روم تنها شوم شاید ببارم سال ها
کو
زمین بایری تا مرهم دردم شود
من که از داغ دل خود، سوگوارم سال ها
بعد
از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم
سر به روی شانه هایش می گذارم سال ها
خسته
ام، این مرگ تدریجی امانم را برید
می شـمـــارم روزهــای آخــرم را سال ها
سید مهدی موسوی