جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
حکایت مردی که نه می گفت

حکایت مردی که نه می گفت  :

بود در کشور افسانه کسی 

                        شهره در نه گفتن

 

نام می خواهی ؟

نه 

کام می جویی ؟

نه

تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر ؟
نه

تو نمی خواهی از سیم قبا در بر ؟

نه

مذهب ما را می دانی ؟

نه 

خط ما می خوانی آیا ؟

نه


نه ، به هر بانگ که بر پا می شد

نه ، به هر سر که فرو می آمد

نه ، به هر جام که بالا می رفت

نه ، به هر نکته که تحسین می شد

نه ، به هر سکه که رایج می گشت

 

روزی آیینه به دستش دادند 

می شناسی او را ؟

            آه آری خود اوست 

                        می شناسم او را 


گفته شد دیوانه است 

                        سنگسارش کردند

 

 

سیاوش کسرایی



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات