دیریست
که از دشنه و دشنام به دورم
من
ماهی خو کرده به این تنگ بلورم
از
دوستی دشمن و از دشمنی دوست
گهوارۀ
لذت شده چون ذلت گورم
پروردۀ
نازم ؛ چه نیازم به پری ها ؟
حالا
که خود ماه در افتاده به تورم
پیشانی
ات ای دوست جهان تاب تر از پیش
آیینۀ
مصداقم و وابسته ی نورم
نه
غوره ، نه انگور ! شرابم بکن ای عشق !
یا
بی نمکم این همه ، یا آن همه شورم
ای
آینه ! هم صحبت من باش که دیریست
بی
سنگ صبور است دل تنگ صبورم
علیرضا بدیع