درد
من و تمام تبر خوردهها یکیست ؛
باور نمیکنیم که مُردیم
مدتیست
آنها
در انتظار دوباره پرندهای
من فکر بازگشت کسی که
نبود و نیست
از
هرکجا نرفته به من بازگشتهای
ای بومرنگ خستهی من ! یک
نفس بایست !
یک
عمر میدویم و به جایی نمیرسیم
یک عمر میدویم ؟ دویدن
برای چیست ؟!
در
پیله خوشتریم که در چشم روزگار
کفتار و کرم و کفتر و
پروانه هم یکیست
بیچاره
قلب من که در این جنگل شلوغ
خرگوش مرده زاده شد و لاکپشت
زیست
مژگان عباسلو