شادی اگرچه با همه محرم نمی شود
حسی كه باشكوه تر از غم نمی شود
دوری و دوستی دو مسیر مخالف است
ایمان به تو بدون تو محكم نمی شود
مجموعه ی وجود من و چشم های تو
چیزی به غیر زلزله ی بم نمی شود
ویرانگی اگرچه شده سهم من ولی
از كوه هرچه هم بكنی كم نمی شود
چشم امید بسته به ابروی توست كه
دیگر برای رفتن من خم نمی شود
این شاخه ها كه دور و برم را گرفته اند
هرگز برام شاخه ی مریم نمی شود
بیدار می شوم ، نه... رگ خواب من هنوز
دست
فرشته ای ست كه آدم نمی شود!
رضا نیکوکار