جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
عشق اسم کوچک توست

روی دنیا ببند پنجره را ، تا کمی در هوای من باشی
چون قرارست بعد از این تنها ، بانوی شعرهای من باشی

چند بیتی به یاد تو غمگین ، چند بیتی کنار تو لبخند ...
عصرها عشق می زند به سرم ، تلخ و شیرین چای من باشی

من بخوانم تو سر تکان بدهی ، تو بخوانی دلم تکان بخورد
آخرِ شعر ازخودم بروم ، تو بمانی صدای من باشی

من پُرم از گناه و آدم و سیب ، از تو و عاشقانه های نجیب
نیتت را درست کن این بار ، جای شیطان خدای من باشی

با چه نامی تو را صدا بزنم !؟ آی خاتون با شکوه غزل
عشق هر چند اسم کوچک توست ، دوست دارم "شما" ی من باشی

کاش یک شب به جای زانوی غم ، شانه های تو بود در بغلم
در تب خواب ها و حسرت ها ، کاش یک لحظه جای من باشی

شاید این بغض آخرم باشد ، چشم های مرا ندیده بگیر
فکر دیوانه ای برای خودت ، فکر چتری برای من باشی

بیت آخر همیشه بارانی ست ، هر دو باید به خانه برگردیم
این غزل را مرور کن هر شب ، تا کمی در هوای من باشی



اصغر معاذی 




شاعر : اصغر معاذی ,
آمدی ...


آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی

ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی

چشمهایم را از پشت گرفتی ناگاه
نفسم را بند آوردی و جانم دادی
 
جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان
تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی

از گُلِ پیرهنت ، چوب لباسی گُل داد
در رگِ خانه دویدی ... هیجانم دادی

در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را
چشمه ام کردی و از خود جرَیانم دادی

سر به زانوی تو خالی شدم از آن همه بغض
مثل یک خوشه ی انگور ، تکانم دادی

شوقِ این جانِ به تنگ آمده ، آغوشِ تو بود
آن چه می خواستم از عشق ، همانم دادی

تو در این خانه ی بی پنجره ، "صبح" آوردی
روشنم کردی و از مرگ ، امانم دادی ...!

 

اصغر معاذی



شاعر : اصغر معاذی ,
کاش من هم عاشق بودم


تو ، عاشق بارانی ...

            من ، می ترسم از باران ...


تو ، غمگینی ...

من ، اما خوشحالم از این که تو

            گول هیچ چتری را نخواهی خورد ...


گاهی گنجشک ها از ترس باران

                        به قفس پناه می برند ...


کاش من هم عاشق بودم

من از چترها و قفس ها می ترسم ... !



اصغرمعاذی

 



شاعر : اصغر معاذی ,
برچسب‌ها : #باران

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات