سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانۀ تنها ، دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران
جامه جان را مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانۀ تنها ، دل تنگ
پیش این سنگدلان ، قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ
شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یار ترین
چه دل آزار ترین شد چه دل
آزار ترین ؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه
نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل
دیوانۀ تنها ، دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی
را که در آن زیسته ای
سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ
رو باش از این عشق
و سر افراز بمان
راه عشق است
که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانۀ تنها ، دل تنگ