" آدم " اگر بودم
به هوای چیدن
سیب سرخ لب هایت
و پرسه بین گندم زار طلایی موهایت
بی درنگ می فروختم بهشتم را ...
هبوطی در کار نیست ...
آدم هم نباشم ، از نسل آدمم
چه کسی می تواند انکار کند
نقطه ضعف های ارثی ام را ؟
وسوسه ی سیب و گندم را ؟
نگاهم که می کنی ...
لبخند که می زنم ...
نفس که می کشیم در هوای هم ...
فراموشم می شود
داستان آدم و بهشت را ...
و تاریخ تکرار می شود
نفیسه سادات موسوی