جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
صدای باران را می شنوی ؟


منتظر نباش که شبی بشنوی ،

از این دلبستگی های ساده دل بریده ام !

که روسری تو را ،

در آن جامه دان قدیمی جا گذاشته ام !

یا در آسمان ،

به ستاره ی دیگری سلام کرده ام !

توقعی از تو ندارم !


اگر دوست نداری ،

در همان دامنه دور دریا بمان !

            هر جور تو راحتی ! بی بی باران !

همین سوسوی تو

از آنسوی پرده دوری ،

برای روشن کردن اتاق تنهائی ام کافی ست !

من که اینجا کاری نمی کنم !

فقط گهکاه

گمان آمدن تـــو را در دفترم ثبت می کنم !

همین !

این کار هم که نور نمی خواهد !

 

می دانم که مثل همیشه،

به این حرفهای من می خندی !

                    با چالهای مهربان گونه ات  ...

 

حالا، هنوز هم وقتی به

 آن روزهای زلالمان نزدیک می شوم ،باران می آید !

صدای باران را می شنوی ؟


یغماگلرویی



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات